شکوه سکوت

متن مرتبط با «دلم گرفته است به ايوان مي روم» در سایت شکوه سکوت نوشته شده است

کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست..

  • کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست.. شب از نيمه گذشته است،اما هنوز به صبح بسيار مانده.روز که مي رفت حرف تازه اي براي گفتن نداشت..خورشيد غروبش رآ در پس ابري نهان کرد،و عاشقان بهانه هاي بسيار براي دلتنگي داشتند.حالا شب از نيمه گذشته است ديگر.خون رآ از افق آسمان شسته اند،و کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست،جز خورشيد که تصويري مبهم از کاسه اي مسيندر روياي زربافت خود مي بيند،و سياوشي که نگاهش در کاسه ي مس خونين است + نوشته شده در  شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:4  توسط judah |  , ...ادامه مطلب

  • مرگ من نزديک است..حال تنها شعله و آتش و دردم

  • مرگ من نزديک استباور کنلحظه ي سخت نبودنبسيارنزديک استباور کنديگر از پنجره ي بسته ي شهرهيچ کسشعر زيباي زمان رآنتوان ريخت برونديگر از چلچله ها هيچ کسي نيست بدارد خبريمشت ها بود نشان خروارو نهايت شبهي بود که من مي ديدمعينکي بايد داشتعينکي تا ابديتتا عقلو نه دلو دل از باغچه بايد به برون کرد سريعکه مبادآ, ...ادامه مطلب

  • سكوت ..كه مي برند

  • مراقب پاي لنگت باشبه هيچ سنگي نگيرددستت هيچ دست قشنگي رآچشمت اگر گرفت گُلي رآ … ببندش !دستت اگر … مي بندند دست درازت رآپاي از گليم درازترت رآ ...و مي برندزبان درازي رآ كه بلندتر از سكوت بگويد:از دلِ تنگت گرفته استو ببويد بوي گلي رآ كه دستي اگر بكِشدبكِش دستت رآكه مي برندو مي برند! , ...ادامه مطلب

  • دلم گرفته است..

  • به ایوان می روم و انگشتانم رآبر پوست کشیده ی شب می کشمچراغ های رابطه تاریکندکسی مرا به آفتابمعرفی نخواهد کردکسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد..,دلم گرفته است,دلم گرفته است به ایوان میروم,دلم گرفته است فروغ,دلم گرفته است سهراب,دلم گرفته است یا دلگیرم,دلم گرفته است به ایوان,دلم گرفته است از فروغ,دلم گرفته است به ايوان مي روم,دلم گرفته استاتوس ...ادامه مطلب

  • مرا ببخش كه در سينه‌ام سنگي آتشين است

  • زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي ازآن هزار هزار سنگ آتشين رآ به من داد تا در سينه‌ام بگذارم و قلبم باشد..حالا هر وقت كه روحم يخ مي‌كند، سنگ آتشينم سرد مي‌شود و تنها سنگش باقي مي‌ماند !و هر وقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر مي‌گيرد و تنها آتش‌اش مي‌ماند..مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.,مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم,مرا ببخش که ساده بودم,مرا ببخش که,مرا ببخش که دوستت دارم ...ادامه مطلب

  • جاذبه ات زير برف مانده است

  • سوار اين كفش پياده ..از روي آتشچه كسي پروانه مي چيند؟غرق قايق كه مي شوياين خانه هاي سوختهبا حيرت ، دهان باز مي كنند تو، سيبي دندان گير نيستيجاذبه ات زير برف مانده استآنهم پربرف ترين زاويه ي نگاهسر ديوار، دستي به تكلف مي كشيفواره هاي سنگ ...با قمقمه هاي خالي تشنگي خواب رآفعل وارونه مي زنندروي آسفالت مذاب هم غبار ماهسنگ بيداري به سينه مي زند!, ...ادامه مطلب

  • باور کن سرد است اینجا..

  • وقتي دستانم از اعتماد تهي استچه فرقي مي کندکه بگويماينجا زمستان است يا بهار ..اينجا سرد است!از تکرار نبودن اعتماد!وقتي گوشهايم ايمان نمي آورند به کلامبيهوده ، برايم واژه هاي دلفريب ميچينيمن از گور بي اعتمادي برخاسته امدشتهاي اعتماد در سيلاب دروغ و خيانتمرده اند ..وقتي نگاهم لبريز وحشت مي شوداز نگاهت،مي دزدمشان..نگاهم که مي کني فرهنگ لغات ميشود يک کلمه "عبث " اينجا تداوم خالي بودن از اعتماد است سرد است باور کن, ...ادامه مطلب

  • در تنهايي تو رآ مي بينم!!

  • اگر جدائيها تو رآ به صليب فراق كشاندبا خاطره ها بسازنازنينم نقش صورتت رآ در گلها مي جويم و برق چشمانت رآ تنها در ستارگاندر تنهايي تو رآ مي بينمو زمزمه هايت رآ عطفي به سكوت مرگبارم مي پندارمدر بيداري به عكس تو در قاب دلم خيره مي شومو به ياد مي آورم بي وفائيهايت رآ و تلخي كلامت پس كام فرو مي بندم تا زماني كه حلاوت عشق توعشق بي فرجامت تلخي تنهاييها و تشنگي هايم رآبه قعر فراموشي كشانداشكهايم گل هاي عشق تو رآ سيراب مي كندو خوناب دلم ريشه درخت ترديد رآپس هست آنچه رآ كه براي من است!يا نيست آنچه رآ كه مرا هست است؟هستي اش غروب مرگ دلم رآ مژده مي دهد؟يا طلوع خورشيد وجودش رآ به مرگ ترديد ها؟چه ديوانه وار مي انديشمچرا نه مگر نه اينكه دوستت دارم پس ديوانه ام در بهار افكارمچه انديشه ها كه بارور نمي گرددو چه تضاد ها كه وجودم رآ مي كاهدپس اي كاش عشق تورآ در وجودم نمي پروراندمو تلخي كامم رآ به شهد تو مژده نمي دادمبا همه اين تضادها خسته و در ماندهبه آخرين كلام در دنياي بيداريدر دنياي رنگ ها زمزمه مي كنم دوستت دارمو آنگاه در طلوع دنياي خوابو غروب دنياي بيداري و رنگ ها به خواب ميروم,تنهایی در تولد,تنهایی در روز تولد,تنهایی در شب تولد,متن تنهایی در تولد,تولدم در تنهایی,کاش در بستر تنهایی تو ...ادامه مطلب

  • گلها خيانت نمي کنن..

  • شب شد..خورشيد رفت..آفتابگردان عاشق به دنبال آفتاب آسمان را جست و جو مي کرد. ناگهان ستاره اي چشمک زد !آفتابگردان سرش را به زير افکندگلها خيانت نمي کنن..,گلها خیانت نمی کنند,گلها هرگز خیانت نمیکنند ...ادامه مطلب

  • به قلم مي گويم :

  • اي همزاد ..اي همراه ..اي هم سرنوشت..هردومان حيران بازي هاي دورانهاي زشت شعرهايم رآ نوشتيدست خوش ، اشک هايم رآ کجا خواهي نوشت؟, ...ادامه مطلب

  • کاش مي آمدي!

  • نمي دانم چقدر از بي تو بودنم گذشته است و چقدر نديدنيها رآ بهانه روزگار دانستم.. اما..کاش مي آمدي تا برايت از راز غربت نشيني ام مي گفتم و آنچه رآ که در درون خاموشم مي گذرد، مي ديدي.,کاش می آمدی ...ادامه مطلب

  • بهارم تنها در دستان تو گمشده سودا

  • تمام کوچه هاي دلتنگيمرا به ياد مي آورند..تمام خيابان هاي بيهودگيوزن لرزان قدم هايم رآ مي شناسند..تمام بن بست هاخراش خونين سياه مشق هايم رآبر سينه دارند..نبض جاده هادر جستجوي من مي شکفت؛و تاول سرگرداني مرابه خاک مي گفت!با اين همه در من؛هزار جنگل مي شکفتزيرا بهارم تنها در دستان تو گمشده بود.., ...ادامه مطلب

  • غمي با من است که به هيچش نمي توان گسست

  • گم كرده ام در هياهوي شهرآن نظر بند سبز رآكه در كودكي بسته بودي به بازوي مندر اولين حمله ناگهاني تاتار عشقخمره دلمبر ايوان سنگ و سنگ شكستدستم به دست دوست ماندپايم به پاي راه رفتمن چشم خورده اممن تكه تكه از دست رفته امدر روز روز زندگانيم.., ...ادامه مطلب

  • پايينم نمي اندازي از بالاي اين قله؟

  • چشم هايمدور تا دور تو رآديواري بلند کشيده اندکه..!باورکن، دست خودم نيست اگر مي خواهي سرک بکشي بيرونبايد پا بگذاري روي نگاهمو بالا بروي بگذار عزيزم!راهي جز اين نيست.چرا از بالاي اين قله سقوط نمي کنم؟اين بالادست و پايم رآ گم کرده امبالا که مي آمدمتو دستم رآ گرفته بوديو براي قدم هايم وردي مي خوانديکه دانا مي شدندو توانا..اما حالا تو نيستيمن مانده ام و کوهيکه نمي دانم چيست!چه گونه است!پايينم نمي اندازي از بالاي اين قله؟, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها