تمام کوچه هاي دلتنگي مرا به ياد مي آورند.. تمام خيابان هاي بيهودگي وزن لرزان قدم هايم رآ مي شناسند.. تمام بن بست ها خراش خونين سياه مشق هايم رآ بر سينه دارند.. نبض جاده ها در جستجوي من مي شکفت؛ و تاول سرگرداني مرا به خاک مي گفت! با اين همه در من؛ هزار جنگل مي شکفت زيرا بهارم تنها در دستان تو گمشده بود.. شکوه سکوت...