شکوه سکوت

ساخت وبلاگ
چگونه فراموشت کنم تو رآ..؟ که همزمان با تولدت درقلبم همه رآ فراموش کردم.برایم تمامی اسمها بیگانه شدند و همه خاطرات مردند دستم رآ به تو می دهم قلبم رآ به تو می دهم فکرم رآنیز به تو می دهم بازوانم رآ به شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 150 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 1:26

من نمی دانمو همین درد مرا سخت می آزاردکه چرا انسان این دانا این پیغمبردر تکاپوهایش چیزی از معجزه آن سوترره نبرده ست به اعجاز محبت چه دلیلی دارد ؟چه دلیلی دارد که هنوزمهربانی را نشناخته است ؟و نمی داند در یک لبخندچه شگفتی هایی پنهان استمن برآنم که درین دنیاخوب بودن به خدا... سهل ترین کارستونمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه استو همین درد مرا سخت می آزارد شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 153 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 20:33

هنگام خداحافظي من مرده بودم انتظار مرا پاياني نيست.قلب من جراحتش را تازه نگاه داشته است.ياران من،با خوشه هاي خاک وخاطرات خاموش خاکستري مي آيند.-با هياهو و خستگي-چشم در چشم نگاه مي کنيم...و در سکوت رازهايمان را قسمت مي کنيم.اتاق کوچک مندر انتظار تحمل آواز مي ماند.از رنگ ديوار ها بوي شعر و موسيقي و دود مي آيد.من وصيت نامه اي از شاعر برايشان خواندم.در فصلي گفته بود:مرا در حفاظت جراحت قلبم ياري کنيد.براي منسکوت و موسيقي بخريدو مرا در مهکنار درختان تنومند باران خوردهدر شمالبي سنگ نشانه به خاک بسپاريد.گلهاي حسرت از خاکشبانهناگاه خواهند رست در زمستاناز يارانم، من خواستمتا به خانه من بيايندتا خاطراتشاندر زيرسيگاري و چوب ها جاودان شود.گفتمخانه با خاطرشان در سکوت آواز مي خواندمن آوازم را در ضيافت شاميبرايشان خواندم.ياران من جنازه هايشان را در رنگ موسيقي و آواز من تشعيع کردند.زير سيگاري ها چند بار خالي کرديم.آواز مندر چوب سازدر سه تار ماند.هنگام خداحافظيمن مرده بودم + نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۶ساعت 18:45  توسط judah |   شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 11:20

کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست.. شب از نيمه گذشته است،اما هنوز به صبح بسيار مانده.روز که مي رفت حرف تازه اي براي گفتن نداشت..خورشيد غروبش رآ در پس ابري نهان کرد،و عاشقان بهانه هاي بسيار براي دلتنگي داشتند.حالا شب از نيمه گذشته است ديگر.خون رآ از افق آسمان شسته اند،و کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست،جز خورشيد که تصويري مبهم از کاسه اي مسيندر روياي زربافت خود مي بيند،و سياوشي که نگاهش در کاسه ي مس خونين است + نوشته شده در  شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:4  توسط judah |  شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 11:20

آن طرف تر از خودم.."
نشسته ام..
روي پله تنهايي"
زل زده به تاريکي پنجره"
چه کسي بيرون است؟
هيچ کس!
نه کلاغي نه "بوف کور"ي
من از اين پنجره هاي لعنتي دلگيرم
روي پله تنهايي"در انتظارچه کسي خشکم زده؟

شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 2:01

آیا نامه های مرا می خوانی؟برای تو می نویسم..برای تو که معنای باران رآ از ناودانها نمی پرسی و هیچ گاه باکوهها قهر نمی کنی..برای تو که پنجره رآ به خاطر دیدن خورشید دوست داری و بهیاس به خاطر اینکه بوی یار رآ دارند احترام می گذاریدر تنهائی سرشار از حضور صمیمانه تو اینک من اعتراف میکنمدر این اتاق ساکت تاریک؛هر گاه من نگاه تو رآ شعر می کنماگر کلمات همراه من نباشند دلم می پوسد.اگر فرص شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : ابتدای,هایم,درخشی, نویسنده : judaha بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 2:01

رفتي
بي نگاهي حتي
بي خدا حافظي
ديدي خيلي نامردي!
اما اي هميشه هميشگي ، جايت خاليست.
اينجا
کنار من!
آغوش من تو رآ ميخواهد
حتي سايه ات
حتي در خيال
هر جا که هستي ، تنها و جفت ، خوش باشي و شاداب!
اما بدان
من
تو رآ
نبخشيدم
هرگز و هيچوقت..

شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نبخشيدم,هرگز,هيچوقت, نویسنده : judaha بازدید : 167 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 17:53

اي تنها مسا فر سرزمين دلتنگيهايم. اي تنها ماواي لحظات من اي تپش اميد دروسعت بيکرانه غمهايم خالصانه مي پرستم تو رآ و تنها به خاطر تو نفس مي کشم بهزندگي عشق مي ورزم تا روزي که از قفس تن و دنياي خاکي آزاد شوم و در آغوشتو رآ گيرم.باور کن هم نقس شيرين زبانم تو کسي هستي که ستاره هاي آسمان بي توخاموشند و ب شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 20:35

يک روز آفتابي بوددر خياباندست هاي تو رآ مي خواستمتا گهواره اي درست کنيمبراي خوابيدن غمهاي هزاران هزار سال نياکانمکه کوهها و دشت هاي وطن رآ به دنبال تو تاخته انديک روز کاملا آفتابي بوددر پناه درختان سپيدارمن لبهاي تو رآ مي خواستمکاش زندگي طعم لبهاي تو بودو دستان من و توگاهواره اي براي خوابيدن غمهاي ه شکوه سکوت...ادامه مطلب
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 20:35

هزار حرف نگفته مانده بود
و هزار رآه نرفته
تا هزار بهانه دست نگاهت دهند
تا
بماني . . .
مثل غريبه ها
نمي توانم
که رد شوم از رفتنت
هزار پاييز کوشيدم و نتوانستم ..

شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 20:35