اگر جدائيها تو رآ به صليب فراق كشاندبا خاطره ها بسازنازنينم نقش صورتت رآ در گلها مي جويم و برق چشمانت رآ تنها در ستارگاندر تنهايي تو رآ مي بينمو زمزمه هايت رآ عطفي به سكوت مرگبارم مي پندارمدر بيداري به عكس تو در قاب دلم خيره مي شومو به ياد مي آورم بي وفائيهايت رآ و تلخي كلامت پس كام فرو مي بندم تا زماني كه حلاوت عشق توعشق بي فرجامت تلخي تنهاييها و تشنگي هايم رآبه قعر فراموشي كشانداشكهايم گل هاي عشق تو رآ سيراب مي كندو خوناب دلم ريشه درخت ترديد رآپس هست آنچه رآ كه براي من است!يا نيست آنچه رآ كه مرا هست است؟هستي اش غروب مرگ دلم رآ مژده مي دهد؟يا طلوع خورشيد وجودش رآ به مرگ ترديد ها؟چه ديوانه وار مي انديشمچرا نه مگر نه اينكه دوستت دارم پس ديوانه ام در بهار افكارمچه انديشه ها كه بارور نمي گرددو چه تضاد ها كه وجودم رآ مي كاهدپس اي كاش عشق تورآ در وجودم نمي پروراندمو تلخي كامم رآ به شهد تو مژده نمي دادمبا همه اين تضادها خسته و در ماندهبه آخرين كلام در دنياي بيداريدر دنياي رنگ ها زمزمه مي كنم دوستت دارمو آنگاه در طلوع دنياي خوابو غروب دنياي بيداري و رنگ ها به خواب ميروم شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید
برچسب : تنهایی در تولد,تنهایی در روز تولد,تنهایی در شب تولد,متن تنهایی در تولد,تولدم در تنهایی,کاش در بستر تنهایی تو, نویسنده : judaha بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 21 آذر 1395 ساعت: 6:34