تردید تو.. هر آنچه می خواهد از بودنم می کاهد آه این من چه بی هدف میان اندوه قلمت گم شد وقتی لحظه ای بی پروا گفتی گفته ام هراسی از نبودنت ندارم! وقتی کاغذهایت کنار چشم های نگرانم از بغض سیاه شده بود از فریادی که بی درنگ تو رآ به سایه ای مبهم میرساند..! با من بگو تو رآ چه می شد اگر جای قلم جای کاغذهایت یک بار هم مسیر سپید قلب مرا محک میزدی؟ شکوه سکوت...