...!!...

ساخت وبلاگ
چند روزي هست که مي خواهم بنويسم اما
بي حوصلگي و رخوت ، شايد به خاطر دلمشغولي هاي زندگي
بدجور فرصتامو ازم گرفته
نزديک دو ماه از پاييز هم گذشت
مثل برق ، مثل باد
به همين سادگي ...
نه اينکه فکر کني چيزي براي نوشتن نيست ها ... نه
هست ، فراوان و جسته گريخته
اما گاهي ، رخوت ، چنان در من نفوذ مي کند
که درماني برايش نيست جز خزيدن زير گرماي لحاف
و زانو را در شکم حايل کردن
و به ياد روزهاي نارس بودن ، خوابيدن
و گاهي وقت ها هم ، نيمه خواب نيمه بيدار
سرک مي کشم زير تخت
تا ببينم کسي آن زير مخفي نشده باشد
هنوز که هنوزاست اين عادت کودکي با من مانده
شايد روزي در همين سرک کشيدن ها
با جن ماده اي رفيق شدم ....
خدا را چه ديدي ؟!؟
ديروز به اين فکر مي کردم که اگر تنهايي هر آدمي شکل فيزيکي ميگرفت
و يکي ميشد شبيه خودش
آنوقت من و مثلا تنهايي ام وقتي خيلي دلمان مي گرفت با هم قهر مي کرديم
آنقدر قهر مي کرديم تا يکي پيدا شود آشتيمان دهد
آنوقت کسي که مارا آشتي ميداد با تنهايي اش ميشد دوست مشترک من و
تنهايي ام
بعد تنهاي من با او دوست ميشد و تنهايي او با من
اينطوري نصف من پيش او بود و نصف او پيش من
بعد ... بگذريم , اصلا هيچي .
توي روزنامه خوندم
بين همه حيوانات ، گرگ ها نسبت به زندگي دو نفره با همسرشون وفادارترينن
طوري که تا آخرين روزهاي عمرشون به هم وفادار مي مونن و همديگه رو حتي در
سخت ترين شرايط ترک نمي کنن
گرگ ها ، در عين بي رحمي و وحشي بودنشون ، مظهر عشقن و وفاداري
و آدم ها ...
و ضمنا خوندم ، مگس ها همه چيز رو به صورت آهسته و اسلوموشن مي بينن
به اين فکر کردم که بيچاره مگس ، وقتي معشوقش ترکش مي کنه
چقدر بايد زجر بکشه ،
مخصوصا وقتي که اون از دور ، دستشو براش تکون ميده و ميگه :
خ .. د ... ااا ... ح ... ا ..... ف ... ظ
چند تا بو هست که خيلي دوستشان دارم
بوي ريحان تازه
و بوي خاک باران خورده و هندوانه سرد و دود آتشي که از دور بيايد !
و همينطور بوي چسب رازي و کاغذ کتاب هاي قديمي و گل اقاقيا
و بوي ادکلن پوران هوم و کرم دست و صورت نيوا
بوها خاطرات سيال ذهن منجمد آدم ها هستند .
کاش اونا رو تو کوچه جا نمي ذاشتيم ....
وقتي آدم ها همديگر را براي اثبات بودن خويش مي خواهند ،
خدا چه غريبانه برگ هاي زرد پاييزي را به دست باد مي سپارد
شايد هنوز فکر مي کند : برگ درختان سبز در نظر هوشيار...
من به چيزي فکر مي کنم
وقتي که به تو سلام مي کنم
و تو , به چيز ديگري فکر مي کني ،
وقتي جواب سلامم را مي دهي
در تمام مدتي که حرف مي زنم
به چيزي فکر مي کنم
و در تمام مدتي که گوش مي دهي
به چيز ديگري مي انديشي
لحظه خداحافظي
من به چيزي فکر مي کنم
و وقتي تو از دور برايم دست تکان مي دهي
به چيز ديگري فکر مي کني
موقعي که فرسنگ ها از هم دور مي شويم
تو به چيزي فکر مي کني
و من به چيز ديگري
و بعد ها ،
بعد از مرگمان
کسي خواهد فهميد آيا
که تو به اين فکر ميکردي
که من چرا دست هايت را در دستانم نمي گيرم و تو را در گرمايشان شريک نمي کنم
و من به اين فکر مي کردم که
تو چقدر سرد به نظر مي رسي ....
در زندگي , اشتباهات زيادي کرده ام
اشتباهاتي که گاهي مدام , سايه اش را در کنارم حس مي کنم
دل هايي را شکسته ام ,
که صداي شکسته شدنشان را , و پژواکش را در خودم , دائما , به وضوح , مي شنوم
چيزهايي را نديده به حال خود رها کرده ام
که تصويرشان را , مدام , در حرکت پيوسته ام , مي بينم
و دردهايي را درمان نبوده ام
که دردش را , ممتد و سنگين , در تمامي زندگي ام , احساس مي کنم
و شيطان در کنارم , دلداري ام مي دهد که :
انسان ، جائز الخطاست ....

و در آخر :
شگفتا ، وقتي که بود نميديدم
وقتي مي خواند نمي شنيدم
وقتي ديدم ، که نبود ،
وقتي شنيدم ، که نخواند ،
چه غم انگيز است وقتي که چشمه اي سرد و زلال در برابرت مي جوشد و ميخواند و مينالد ، تشنه آتش باشي و نه آب ،
و چشمه که خشکيد ،

چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودي بخار شد و به هوا رفت و آتش کوير را
تافت و در خود گداخت ، و از زمين آتش روييد و از آسمان آتش باريد ، تو تشنه آب
گردي و نه آتش ، و بعد ، عمري گداختن از غم نبودن کسي که تا بود ، از غم نبودن تو
ميگداخت.

09/17/..

شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : meaning,morse code,state north carolina,emoticon,ru mov0001 swf, نویسنده : judaha بازدید : 145 تاريخ : يکشنبه 21 آذر 1395 ساعت: 6:34