چند روزي هست که مي خواهم بنويسم اما بي حوصلگي و رخوت ، شايد به خاطر دلمشغولي هاي زندگي بدجور فرصتامو ازم گرفته نزديک دو ماه از پاييز هم گذشتمثل برق ، مثل بادبه همين سادگي ...نه اينکه فکر کني چيزي براي نوشتن نيست ها ... نه هست ، فراوان و جسته گريختهاما گاهي ، رخوت ، چنان در من نفوذ مي کند که درماني برايش نيست جز خزيدن زير گرماي لحاف و زانو را در شکم حايل کردن و به ياد روزهاي نارس بودن ، خوابيدن و گاهي وقت ها هم ، نيمه خواب نيمه بيدار سرک مي کشم زير تخت تا ببينم کسي آن زير مخفي نشده باشد هنوز که هنوزاست اين عادت کودکي با من مانده شايد روزي در همين سرک کشيدن ها با جن ماده اي رفيق شدم .... خدا را چه ديدي ؟!؟ديروز به اين فکر مي کردم که اگر تنهايي هر آدمي شکل فيزيکي ميگرفتو يکي ميشد شبيه خودش آنوقت من و مثلا تنهايي ام وقتي خيلي دلمان مي گرفت با هم قهر مي کرديمآنقدر قهر مي کرديم تا يکي پيدا شود آشتيمان دهدآنوقت کسي که مارا آشتي ميداد با تنهايي اش ميشد دوست مشترک من و تنهايي امبعد تنهاي من با او دوست ميشد و تنهايي او با مناينطوري نصف من پيش او بود و نصف او پيش منبعد ... بگذريم , اصلا هيچي .توي روزنامه خوندم بين همه حيوانات ، گرگ ها نسبت به زندگي دو نفره با همسرشون وفادارتريننطوري که تا آخرين روزهاي عمرشون به هم وفادار مي مونن و همديگه رو حتي درسخت ترين شرايط ترک نمي کننگرگ ها ، در عين بي رحمي و وحشي بودنشون ، مظهر عشقن و وفاداريو آدم ها ...و ضمنا خوندم ، مگس ها همه چيز رو به صورت آهسته و اسلوموشن مي بينن به اين فکر کردم که بيچاره مگس ، وقتي معشوقش ترکش مي کنهچقدر بايد زجر بکشه ،مخصوصا وقتي که اون از دور ، دستشو براش تکون ميده و ميگه :خ .. د ... ااا ... ح ... ا ..... ف ... ظچند تا بو هست که خيلي دوستشان دارمبوي ريحان تازه و بوي خاک باران خورده و هندوانه سرد و دود آتشي که از دور بيايد !و همينطور بوي چسب رازي و کاغذ کتاب هاي قديمي و گل اقاقياو بوي ادکلن پوران هوم و کرم دست و صورت نيوا بوها خاطرات سيال ذهن منجمد آدم ها هستند . کاش اونا رو تو کوچه جا نمي ذاشتيم ....وقتي آدم ها همديگر را براي اثبات بودن خويش مي خواهند ، خدا چه غريبانه برگ هاي زرد پاييزي را به دست باد مي سپارد شايد هنوز فکر مي کند : برگ درختان سبز در نظر هوشيار...من به چيزي فکر مي کنموقتي که به تو سلام مي کنمو تو , به چيز ديگري فکر مي کني ،وقتي جواب سلامم را مي دهيدر تمام مدتي که حرف مي زنمبه چيزي فکر مي کنمو در تمام مدتي که گوش مي دهيبه چيز ديگري مي انديشيلحظه خداحافظيمن به چيزي فکر مي کنمو وقتي تو از دور برايم دست تکان مي دهيبه چيز ديگري فکر مي کنيموقعي که فرسنگ ها از هم دور مي شويمتو به چيزي فکر مي کنيو من به چيز ديگريو بعد ها ،بعد از مرگمانکسي خواهد فهميد آياکه تو به اين فکر ميکرديکه من چرا دست هايت را در دستانم نمي گيرم و تو را در گرمايشان شريک نمي کنمو من به اين فکر مي کردم کهتو چقدر سرد به نظر مي رسي ....در زندگي , اشتباهات زيادي کرده اماشتباهاتي که گاهي مدام , سايه اش را در کنارم حس مي کنمدل هايي را شکسته ام , که صداي شکسته شدنشان را , و پژواکش را در خودم , دائما , به وضوح , مي شنوم چيزهايي را نديده به حال خود رها کرده ام که تصويرشان را , مدام , در حرکت پيوسته ام , مي بينم و دردهايي را درمان نبوده ام که دردش را , ممتد و سنگين , در تمامي زندگي ام , احساس مي کنمو شيطان در کنارم , دلداري ام مي دهد که :انسان ، جائز الخطاست ....و در آخر :
شگفتا ، وقتي که بود نميديدم
وقتي مي خواند نمي شنيدم
وقتي ديدم ، که نبود ،
وقتي شنيدم ، که نخواند ،
چه غم انگيز است وقتي که چشمه اي سرد و زلال در برابرت مي جوشد و ميخواند و مينالد ، تشنه آتش باشي و نه آب ،
و چشمه که خشکيد ،
چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودي بخار شد و به هوا رفت و آتش کوير را
تافت و در خود گداخت ، و از زمين آتش روييد و از آسمان آتش باريد ، تو تشنه آب
گردي و نه آتش ، و بعد ، عمري گداختن از غم نبودن کسي که تا بود ، از غم نبودن تو
ميگداخت.
09/17/..
شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید
برچسب : meaning,morse code,state north carolina,emoticon,ru mov0001 swf, نویسنده : judaha بازدید : 145 تاريخ : يکشنبه 21 آذر 1395 ساعت: 6:34