کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست.. شب از نيمه گذشته است،اما هنوز به صبح بسيار مانده.روز که مي رفت حرف تازه اي براي گفتن نداشت..خورشيد غروبش رآ در پس ابري نهان کرد،و عاشقان بهانه هاي بسيار براي دلتنگي داشتند.حالا شب از نيمه گذشته است ديگر.خون رآ از افق آسمان شسته اند،و کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست،جز خورشيد که تصويري مبهم از کاسه اي مسيندر روياي زربافت خود مي بيند،و سياوشي که نگاهش در کاسه ي مس خونين است + نوشته شده در شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:4 توسط judah | , ...ادامه مطلب
مرگ من نزديک استباور کنلحظه ي سخت نبودنبسيارنزديک استباور کنديگر از پنجره ي بسته ي شهرهيچ کسشعر زيباي زمان رآنتوان ريخت برونديگر از چلچله ها هيچ کسي نيست بدارد خبريمشت ها بود نشان خروارو نهايت شبهي بود که من مي ديدمعينکي بايد داشتعينکي تا ابديتتا عقلو نه دلو دل از باغچه بايد به برون کرد سريعکه مبادآ, ...ادامه مطلب
به ایوان می روم و انگشتانم رآبر پوست کشیده ی شب می کشمچراغ های رابطه تاریکندکسی مرا به آفتابمعرفی نخواهد کردکسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد..,دلم گرفته است,دلم گرفته است به ایوان میروم,دلم گرفته است فروغ,دلم گرفته است سهراب,دلم گرفته است یا دلگیرم,دلم گرفته است به ایوان,دلم گرفته است از فروغ,دلم گرفته است به ايوان مي روم,دلم گرفته استاتوس ...ادامه مطلب
زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي ازآن هزار هزار سنگ آتشين رآ به من داد تا در سينهام بگذارم و قلبم باشد..حالا هر وقت كه روحم يخ ميكند، سنگ آتشينم سرد ميشود و تنها سنگش باقي ميماند !و هر وقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر ميگيرد و تنها آتشاش ميماند..مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.,مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم,مرا ببخش که ساده بودم,مرا ببخش که,مرا ببخش که دوستت دارم ...ادامه مطلب
سوار اين كفش پياده ..از روي آتشچه كسي پروانه مي چيند؟غرق قايق كه مي شوياين خانه هاي سوختهبا حيرت ، دهان باز مي كنند تو، سيبي دندان گير نيستيجاذبه ات زير برف مانده استآنهم پربرف ترين زاويه ي نگاهسر ديوار، دستي به تكلف مي كشيفواره هاي سنگ ...با قمقمه هاي خالي تشنگي خواب رآفعل وارونه مي زنندروي آسفالت مذاب هم غبار ماهسنگ بيداري به سينه مي زند!, ...ادامه مطلب
وقتي دستانم از اعتماد تهي استچه فرقي مي کندکه بگويماينجا زمستان است يا بهار ..اينجا سرد است!از تکرار نبودن اعتماد!وقتي گوشهايم ايمان نمي آورند به کلامبيهوده ، برايم واژه هاي دلفريب ميچينيمن از گور بي اعتمادي برخاسته امدشتهاي اعتماد در سيلاب دروغ و خيانتمرده اند ..وقتي نگاهم لبريز وحشت مي شوداز نگاهت،مي دزدمشان..نگاهم که مي کني فرهنگ لغات ميشود يک کلمه "عبث " اينجا تداوم خالي بودن از اعتماد است سرد است باور کن, ...ادامه مطلب
اي همزاد ..اي همراه ..اي هم سرنوشت..هردومان حيران بازي هاي دورانهاي زشت شعرهايم رآ نوشتيدست خوش ، اشک هايم رآ کجا خواهي نوشت؟, ...ادامه مطلب
تمام کوچه هاي دلتنگيمرا به ياد مي آورند..تمام خيابان هاي بيهودگيوزن لرزان قدم هايم رآ مي شناسند..تمام بن بست هاخراش خونين سياه مشق هايم رآبر سينه دارند..نبض جاده هادر جستجوي من مي شکفت؛و تاول سرگرداني مرابه خاک مي گفت!با اين همه در من؛هزار جنگل مي شکفتزيرا بهارم تنها در دستان تو گمشده بود.., ...ادامه مطلب
گم كرده ام در هياهوي شهرآن نظر بند سبز رآكه در كودكي بسته بودي به بازوي مندر اولين حمله ناگهاني تاتار عشقخمره دلمبر ايوان سنگ و سنگ شكستدستم به دست دوست ماندپايم به پاي راه رفتمن چشم خورده اممن تكه تكه از دست رفته امدر روز روز زندگانيم.., ...ادامه مطلب