شکوه سکوت

متن مرتبط با «دلم گرفته است فروغ» در سایت شکوه سکوت نوشته شده است

مرگ من نزديک است..حال تنها شعله و آتش و دردم

  • مرگ من نزديک استباور کنلحظه ي سخت نبودنبسيارنزديک استباور کنديگر از پنجره ي بسته ي شهرهيچ کسشعر زيباي زمان رآنتوان ريخت برونديگر از چلچله ها هيچ کسي نيست بدارد خبريمشت ها بود نشان خروارو نهايت شبهي بود که من مي ديدمعينکي بايد داشتعينکي تا ابديتتا عقلو نه دلو دل از باغچه بايد به برون کرد سريعکه مبادآ, ...ادامه مطلب

  • دلم گرفته است..

  • به ایوان می روم و انگشتانم رآبر پوست کشیده ی شب می کشمچراغ های رابطه تاریکندکسی مرا به آفتابمعرفی نخواهد کردکسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد..,دلم گرفته است,دلم گرفته است به ایوان میروم,دلم گرفته است فروغ,دلم گرفته است سهراب,دلم گرفته است یا دلگیرم,دلم گرفته است به ایوان,دلم گرفته است از فروغ,دلم گرفته است به ايوان مي روم,دلم گرفته استاتوس ...ادامه مطلب

  • مرا ببخش كه در سينه‌ام سنگي آتشين است

  • زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي ازآن هزار هزار سنگ آتشين رآ به من داد تا در سينه‌ام بگذارم و قلبم باشد..حالا هر وقت كه روحم يخ مي‌كند، سنگ آتشينم سرد مي‌شود و تنها سنگش باقي مي‌ماند !و هر وقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر مي‌گيرد و تنها آتش‌اش مي‌ماند..مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.,مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم,مرا ببخش که ساده بودم,مرا ببخش که,مرا ببخش که دوستت دارم ...ادامه مطلب

  • جاذبه ات زير برف مانده است

  • سوار اين كفش پياده ..از روي آتشچه كسي پروانه مي چيند؟غرق قايق كه مي شوياين خانه هاي سوختهبا حيرت ، دهان باز مي كنند تو، سيبي دندان گير نيستيجاذبه ات زير برف مانده استآنهم پربرف ترين زاويه ي نگاهسر ديوار، دستي به تكلف مي كشيفواره هاي سنگ ...با قمقمه هاي خالي تشنگي خواب رآفعل وارونه مي زنندروي آسفالت مذاب هم غبار ماهسنگ بيداري به سينه مي زند!, ...ادامه مطلب

  • باور کن سرد است اینجا..

  • وقتي دستانم از اعتماد تهي استچه فرقي مي کندکه بگويماينجا زمستان است يا بهار ..اينجا سرد است!از تکرار نبودن اعتماد!وقتي گوشهايم ايمان نمي آورند به کلامبيهوده ، برايم واژه هاي دلفريب ميچينيمن از گور بي اعتمادي برخاسته امدشتهاي اعتماد در سيلاب دروغ و خيانتمرده اند ..وقتي نگاهم لبريز وحشت مي شوداز نگاهت،مي دزدمشان..نگاهم که مي کني فرهنگ لغات ميشود يک کلمه "عبث " اينجا تداوم خالي بودن از اعتماد است سرد است باور کن, ...ادامه مطلب

  • غمي با من است که به هيچش نمي توان گسست

  • گم كرده ام در هياهوي شهرآن نظر بند سبز رآكه در كودكي بسته بودي به بازوي مندر اولين حمله ناگهاني تاتار عشقخمره دلمبر ايوان سنگ و سنگ شكستدستم به دست دوست ماندپايم به پاي راه رفتمن چشم خورده اممن تكه تكه از دست رفته امدر روز روز زندگانيم.., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها