آیا نامه های مرا می خوانی؟برای تو می نویسم..برای تو که معنای باران رآ از ناودانها نمی پرسی و هیچ گاه باکوهها قهر نمی کنی..برای تو که پنجره رآ به خاطر دیدن خورشید دوست داری و بهیاس به خاطر اینکه بوی یار رآ دارند احترام می گذاریدر تنهائی سرشار از حضور صمیمانه تو اینک من اعتراف میکنمدر این اتاق ساکت تاریک؛هر گاه من نگاه تو رآ شعر می کنماگر کلمات همراه من نباشند دلم می پوسد.اگر فرص,ابتدای,هایم,درخشی ...ادامه مطلب
اي تنها مسا فر سرزمين دلتنگيهايم. اي تنها ماواي لحظات من اي تپش اميد دروسعت بيکرانه غمهايم خالصانه مي پرستم تو رآ و تنها به خاطر تو نفس مي کشم بهزندگي عشق مي ورزم تا روزي که از قفس تن و دنياي خاکي آزاد شوم و در آغوشتو رآ گيرم.باور کن هم نقس شيرين زبانم تو کسي هستي که ستاره هاي آسمان بي توخاموشند و ب, ...ادامه مطلب
هزار حرف نگفته مانده بودو هزار رآه نرفتهتا هزار بهانه دست نگاهت دهندتابماني . . .مثل غريبه هانمي توانمکه رد شوم از رفتنتهزار پاييز کوشيدم و نتوانستم .., ...ادامه مطلب
از خواب مي پرم..چيزي يادم نمي آيدفقط از چشمان خيسم مي فهمم كه خواب تو را مي ديدم!اي كاش در كنارم بوديتا همانگونه كه دلم رآ شكستيسكوت تنهاييم رآ نيز بشكنيكنار پنجره مي رومآسمان بر خلاف دل ابريم صاف استمانند هر شب ستاره ها رآ مي شمارميكي كم است....شايد امشب هم در جايي كسي مانند من ستاره بختش رآ به بهاي دل شكسته ايداده است.., ...ادامه مطلب
مرگ من نزديک استباور کنلحظه ي سخت نبودنبسيارنزديک استباور کنديگر از پنجره ي بسته ي شهرهيچ کسشعر زيباي زمان رآنتوان ريخت برونديگر از چلچله ها هيچ کسي نيست بدارد خبريمشت ها بود نشان خروارو نهايت شبهي بود که من مي ديدمعينکي بايد داشتعينکي تا ابديتتا عقلو نه دلو دل از باغچه بايد به برون کرد سريعکه مبادآ, ...ادامه مطلب
من به خیال خاممفکر می کردمفاصله یک خط صاف استکه کشیده می شوداز اینجا تا آن سوی مرزنقشه رآ باز می کنموجب می کنمفاصلهتو تا خودم رآدو بند انگشت هم نمی شودفقط بالا و پایین داردپیچ و خم داردو من نمی دانمتودر پس کدامین پیچ پنهانیکه نمی آیی!,تو پسر بدی که نباید,تو چه دانی که در پس ...ادامه مطلب
زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي ازآن هزار هزار سنگ آتشين رآ به من داد تا در سينهام بگذارم و قلبم باشد..حالا هر وقت كه روحم يخ ميكند، سنگ آتشينم سرد ميشود و تنها سنگش باقي ميماند !و هر وقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر ميگيرد و تنها آتشاش ميماند..مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.,مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم,مرا ببخش که ساده بودم,مرا ببخش که,مرا ببخش که دوستت دارم ...ادامه مطلب
اگر جدائيها تو رآ به صليب فراق كشاندبا خاطره ها بسازنازنينم نقش صورتت رآ در گلها مي جويم و برق چشمانت رآ تنها در ستارگاندر تنهايي تو رآ مي بينمو زمزمه هايت رآ عطفي به سكوت مرگبارم مي پندارمدر بيداري به عكس تو در قاب دلم خيره مي شومو به ياد مي آورم بي وفائيهايت رآ و تلخي كلامت پس كام فرو مي بندم تا زماني كه حلاوت عشق توعشق بي فرجامت تلخي تنهاييها و تشنگي هايم رآبه قعر فراموشي كشانداشكهايم گل هاي عشق تو رآ سيراب مي كندو خوناب دلم ريشه درخت ترديد رآپس هست آنچه رآ كه براي من است!يا نيست آنچه رآ كه مرا هست است؟هستي اش غروب مرگ دلم رآ مژده مي دهد؟يا طلوع خورشيد وجودش رآ به مرگ ترديد ها؟چه ديوانه وار مي انديشمچرا نه مگر نه اينكه دوستت دارم پس ديوانه ام در بهار افكارمچه انديشه ها كه بارور نمي گرددو چه تضاد ها كه وجودم رآ مي كاهدپس اي كاش عشق تورآ در وجودم نمي پروراندمو تلخي كامم رآ به شهد تو مژده نمي دادمبا همه اين تضادها خسته و در ماندهبه آخرين كلام در دنياي بيداريدر دنياي رنگ ها زمزمه مي كنم دوستت دارمو آنگاه در طلوع دنياي خوابو غروب دنياي بيداري و رنگ ها به خواب ميروم,تنهایی در تولد,تنهایی در روز تولد,تنهایی در شب تولد,متن تنهایی در تولد,تولدم در تنهایی,کاش در بستر تنهایی تو ...ادامه مطلب
چه میشود اگر بیایی و فاصله خط بزنی و سرود رود رآ به بزم آبی دریا مهمان کنی و در چینهای شتابان دامنش نفسنفس ستاره بریزی و مهتابیام کنی..,چه می شود,چه می شود کرد,چه می شود اگر,چه می شود عیان شوی,اخرزمان چه میشود,چه آسان میشود از یادها رفت,بعد از مرگ چه میشود,فریحا چه میشود,ستایش چه می شود,تکنیک چه می شود اگر ...ادامه مطلب
تمام کوچه هاي دلتنگيمرا به ياد مي آورند..تمام خيابان هاي بيهودگيوزن لرزان قدم هايم رآ مي شناسند..تمام بن بست هاخراش خونين سياه مشق هايم رآبر سينه دارند..نبض جاده هادر جستجوي من مي شکفت؛و تاول سرگرداني مرابه خاک مي گفت!با اين همه در من؛هزار جنگل مي شکفتزيرا بهارم تنها در دستان تو گمشده بود.., ...ادامه مطلب
دل من دل گنجشک است... محلش ندهی! نمی رود که می میرد..,شوخی که نیست من شطرنجم ...ادامه مطلب
گم كرده ام در هياهوي شهرآن نظر بند سبز رآكه در كودكي بسته بودي به بازوي مندر اولين حمله ناگهاني تاتار عشقخمره دلمبر ايوان سنگ و سنگ شكستدستم به دست دوست ماندپايم به پاي راه رفتمن چشم خورده اممن تكه تكه از دست رفته امدر روز روز زندگانيم.., ...ادامه مطلب